اطلاعات تماس
مگر نمی دانی ؟
شعر کوتاه گویی

مگر نمی دانی ؟

مگر نمی دانی ؟   اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر

مادرم مگر گریسته بود آن شب
شعر

مادرم مگر گریسته بود آن شب

مادرم مگر گریسته بود آن شب مادرم مگر گریسته بود آن شب که من به نطفه رسیدم !؟ پدرم داغ بود داغ داغ آن چنان

خدا آلزایمر گرفته بود
شعر

خدا آلزایمر گرفته بود

خدا آلزایمر گرفته بود   از دست نوشته های : ” در سایه ی ارتداد “   کودک تنها سر بر دیوار گذاشت خدایش ,

سیمفونی بغ کرده
شعر

سیمفونی بغ کرده

سیمفونی بغ کرده پرورشگاه بود و من بودم و تنهایی … کودک بغ کرده ی پشت دیوار , به چه می اندیشید ؟ روزهای دلگیر

شعرهای بی نقاب
شعر

شعرهای بی نقاب

  شعرهای بی نقاب 1 چراغانی کرده اندشهر را با بغض های فرو خورده … 2 خواب نیست کابوس های شبانه است که روی بند

کودکی من گم شده است !!
شعر

کودکی من گم شده است !!

کودکی من گم شده است !! خواهش می کنمالتماس می کنمکمک کنیدکودکی من گم شده استدلم کودکی ام را می خواهدکودکی ام را به من

خدا گم شده است
شعر

خدا گم شده است !!

خدا گم شده است !!_________________آن روز عصر که به خانه آمدم ,مادرم گفت :خدا گم شده است ! تمام کوچه پس کوچه های شهر را

به نماز می ایستم
شعر

به نماز می ایستم

به نماز می ایستم   به نماز می ایستم رو به قامت تو چشم های زیبای تو , مهر نماز من است تو را تکبیر

باکرره وار ...
ترانه

باکره وار …

باکره وار …   باکره وار اومده ام که روزو با تو سر کنم تو آغوش امن تو من این شبا رو سحر کنم جار

شعر من
شعر

شعر من …

شعر من   شعر من , نه شعر سپید است نه شعر سیاه … شعر من , نه شعر نو است نه شعر کهن …