اطلاعات تماس
اینک از پای فتاده
ترانه

اینک از پای فتاده

  اینک از پای فتاده   شزر بیشه های سرسبز غرور شیر پر آوازه ی جنگل و رود شیر غران در بر روباه و گرگ

از تو
ترانه

از تو

  از تو   داغی عشق تو رو رو تنم حس می کنم همچو خورشید شده ام پر غرور تکیه بر آن شانه هایت می

دلیل عصیان
شعر کوتاه گویی

دلیل عصیان

  دلیل عصیان     از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   پرسیدند شیطان را دلیل عصیانش را شنیدند :

در شهر
ترانه

در شهر

در شهر   در شهر کدام غریب است چون من بر صلیب است از عشق و شور و شادی همیشه بی نصیب است در شهر

در اینک
ترانه

در اینک

در اینک   خسته بودم خسته در هراس و سوختن تشنه در دشتی خشک در افول و مردن   منانده حتی بی خویش بی کس

ننویس
ترانه

ننویس

  ننویس   تا میام باز بنویسم که چه ها به من گذشته که ز درد و رنج و محنت قلب خسته ام شکسته تا

بریم از این جا ( ای داد ای داد )
ترانه

بریم از این جا ( ای داد ای داد )

  بریم از این جا ( ای داد ای داد )   اسبتو زین کن بریم از این جا من و تو ای همزاد خسته

در حریق خاکستری عشق
شعر

در حریق خاکستری عشق

    در حریق خاکستری عشق   ما چرا به هم پشت کردیم !؟   فردا په کس دوباره ترانه ی به هم پیوستن را

سمفونی تعمید
شعر

سمفونی تعمید

  سمفونی تعمید   داخل شدم در رود اردن در کنار دیگران دیگر منتظران همان جایی که ، یحیای تعمید دهنده ، موعظه می کرد

اما برق رفته اسیت
شعر

اما برق رفته است

    اما برق رفته است   کلید ها را ، پیدا کردیم در کنار در بود آن ها را ، روشن کردیم اما برق