اطلاعات تماس
دیار ما
شعر کوتاه گویی

دیار ما

دیار ما چشم هایت را باز کن این دیار ، سالیانی ست که پریود شده است ! اکبر درویش . فروردین ماه سال ۱۴۰۲  

جهل مقدس
شعر

جهل مقدس

  جهل مقدس همگان جمع شدند بر گرد عیسی و سخن ها گفتند از دنیا از جنایات و جنگ ها از ظلم و ستمی که

دخترکان زیبای من !
شعر

دخترکان زیبای من !

  دخترکان زیبای من ! همه می ترسند همه می ترسند اما ما ، بر پشت شیشه ها جیوه کاشتیم تا صورتک ها را ،

با سکوت باید فریاد کشید
شعر کوتاه گویی

با سکوت باید فریاد کشید

با سکوت باید فریاد کشید   گفتن ، دشوارترین کار دنیاست آن گاه که لب هایت را ، به هم دوخته اند اما ، بابد

زنده ام !؟
کوتاه گویی شعر

زنده ام ؟

زنده ام ؟   زنده ام !؟ آری نفس می کشم اما زندگی نمی کنم مرگ تدریجی را ، در درون این قفس ، هروز

دوباره یاد می گیرم
شعر

دوباره یاد می گیرم

  دوباره یاد می گیرم دوباره یاد می گیرم دوباره می آموزم از بس فراموش کرده ام و خاموش بوده ام ، همه چیز از

بگدار ...
شعر

بگذار …

  بگذار … . بگذار کلاغ ها شاد باشند و جغدها ، مرثیه های شوم خود را ، بر حصار میله ها برچسب زنند اما

صبور باشید
شعر

صبور باشید

  صبور باشید   صبور باشید صبور باشید این طفل نوپا ، اکنون راه رفتن را ، می خواهد تجربه کند باید بارها زمین بخورد

وسوسه شد
شعر کوتاه گویی

وسوسه شد

  وسوسه شد   وسوسه شد آسمان برف بارید برف بارید برف بارید چون ، موی زیبای دختران را دید !   اکبر درویش .

امان از ...
شعر کوتاه گویی

امان از …

  امان از ..   امبان از درد خاموشی فراموشی … فراموشی … !!   امان از شور خواستن ها ولی اما بر نخواستن ها