اطلاعات تماس
برچسب: شعر های اکبر درویش

شاید … !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-12-17
شاید شاید … ! شب شکستن ، من روی پله ها نشسته بودم رو به سراب رو به سردابی که ، تا عمق

بندها را بی هوده نبسته اند !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-12-17
نفسم ، بند آمد بندها را ، بی هوده ، نبسته اند بر سر هر کوچه هر خیابان هر میدان ! نفسم ، بند آمد

سلطان یخ !!
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-12-17
سلطان یخ !! ابر هست باد هست باران هست اما ، قحطی … … قحطی… خشکسالی بی آبی و تشنگی آن چنان که لب ها

این بز نیز گر است !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-12-17
. این بز نیز گر است گفت : این نیز ، بگذرد ! گفتم : چه بسیار گذشت و چه دشوار ، این روزهای

هیهات !!
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-12-17
هیهات !! هیهات روزگار بی رحم همه ی باورها ، به ناباوری رسیده و همه ی فرجام ها ، نافرجامی را تجربه می کنند و

به فکر من نباش !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-12-17
به فکر من نباش ! سوگلی من تو چرا اخماتو تو هم کرده ای گره خورده پیشونی ات این همه ماتم زده ای برای من

اصلاحات مرده است !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-30
اصلاحات مرده است ! . اصلاحات مرد یعنی ، مرده بود خیلی وقت بود که مرده بود اما ، باور کردنش ، شاید برای بعضی

مسئله این است !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-30
مسئله این است ! دادن یا ندادن ؟ مسئله این است ! – منفی فکر نکنید زشت است چرا همه چیز را ، با معیارهای

من دیوانه نیستم !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-30
من دیوانه نیستم ! گفت : بیازما گفتم : آزمودم اما ، ره به جایی نبردم گفت : دوباره بیازما گفتم : بارها و بارها

کیو کیو بنگ بنگ
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-30
کیو کیو بنگ بنگ هنوز دلم برای زدن زنگ خانه ها و فرار کردن ، تنگ می شود ! کیو کیو بنگ بنگ هنوز صدای