اطلاعات تماس
برچسب: شعر های اکبر درویش

زبان خروس ها را بریده اند
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-30
زبان خروس ها را بریده اند شب … شب … همه جا تاریکی همه جا سیاهی از روز نشانی نیست ! آیا ، این شب

دسته اش از ماست !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-30
دسته اش از ماست درختان ، درختان سرسبز جنگل ، درختان بزرگ و پر شاخ و برگ درختان شاداب و سرخوش ، ناگهان ، به

چه قصه ی دردناکی !!
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-12
چه قصه ی دردناکی !! . هزاران هزار نفر سر به زیر انداخته در زندان سکوت ، خود را پنهان ساخته هیچ نمی گفتند هیچ

ابرهای دلتنگی
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-12
ابرهای دلتنگی ابرهای دلتنگی ، چه بی رحمانه بر فراز شهر خانه کرده اند اکبر درویش . خرداد 1400 آری ! ابرهای دلتنگی بر

چه روزگار تلخی !؟
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-12
چه روزگار تلخی !؟ چه روزگار تلخی ننگ بر این روزهای شوم یک تن را همدرد نمی یابی یک نفر را همراه نمی بینی همه

ای آزادی
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-12
ای آزادی در این شب سیاه و تار که حتی ماه ، بغ کرده کنون ، تو را ، لبیک ای تمام نمای قامت خواستن

برخیز و کاری کن !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-12
برخیز و کاری کن ! خروس نیست که می خواند صدای جغد می آید اما به انتظار صبح منشین برخیز و کاری کن باید

عاشقانه
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-12
عاشقانه بوی دریا می آید وه چه زیبا می آید ! عشق را آموخته ام تجربه کرده ام و تو را دوست می دارم من

اتفاق
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-12
اتفاق اتفاقی افتاد اتفاق ؟ افتاده بود می افتاد اتفاقی ، افتاد اتفاق را می گویم اتفاقا ، پیش بینی کرده بودند اتفاق می

سلام ای میلاد
- نویسنده: akbar darvish
- . 1400-03-12
سلام ای میلاد سلام ای روز میلاد که چه کنم ها و چه نکنم ها را در این دنیا به من ، هدیه دادی اگر