اطلاعات تماس
تمام نمی شود
شعر

تمام نمی شود !

تمام نمی شود در من گمشده است پسری که انگار هیچ گاه پیدا نمی شود باید بالغ شوم باید بالغ شوم هنوز هم مات و

بستری کنید ذهن مرا
شعر کوتاه گویی

بستری کنید ذهن مرا !

بستری کنید ذهن مرا !     بستری کنید در تیمارستان ذهن مرا که هرشب ، خواب آزادی می بیند !   شعری کوتاه از

جهان را عاشق کنید
شعر کوتاه گویی

جهان را عاشق کنید

جهان را عاشق کنید     عشق عشق عشق مفهوم آزادی معنای عدالت سایه ی صلح جهان را عاشق کنید   شعری کوتاه از اکبر

دیکتاتور خندید
شعر کوتاه گویی

دیکتاتور خندید

دیکتاتور خندید     دیکتاتور خندید و من دریافتم که صلح ، از جهان پر کشیده است ! اکبر درویش . سال 1400 دیکتاتور خندید

بهار آمد ولی ...
شعر کوتاه گویی

بهار آمد ولی …

بهار آمد ولی …     بهار آمد ولی ما هنوز در خواب زمستانی ، چرت می زنیم ! یک شعر کوتاه از اکبر درویش

من گفتم آری
شعر کوتاه گویی

من گفتم آری

من گفتم آری   من گفتم : آری برگ ها ریختند پاییز شد و زمستان آمد زمستانی که بهار را ، به دار آویخته بود

بهار آمد اما
شعر کوتاه گویی

بهار آمد اما …

بهار آمد اما     بهار آمد اما ، تصویر دیگری از شعر کوتاه بهار آمد ولی می باشد این شعر کوتاه را تقدیم دوستان

و خفقان بر جهان حکمفرما شد
شعر کوتاه گویی

و خفقان بر جهان حکمفرما شد!

و خفقان بر جهان حکمفرما شد !     چه بسیار گفتند چه بسیار گفتیم اما او گفت : خاموش و خفقان ، بر جهان

چون عنکبوت
شعر کوتاه گویی

چون عنکبوت

چون عنکبوت       چون عنکبوت در دامی گرفتار شدیم که خود ، از برای خود ، ساختیم ! اکبر درویش اگر تمایل دارید

اتفاق تلخ
شعر کوتاه گویی

اتفاق تلخ

اتفاق تلخ   جنگ را ، جانشین صلح کردیم و نفرت را به جای عشق ، در سینه پرورش دادیم این گونه بود که آتش