اطلاعات تماس
دل من !
شعر کوتاه گویی

دل من !

دل من !   اندازه ی دریاست دل من از بهر آن ، قفس نسازید !   اکبر درویش     دل من دوستدار عشق

به سکون وصل شده ام !
شعر کوتاه گویی

به سکون وصل شده ام‌ !

به سکون وصل شده ام !   نه پذیرش جبر را دارم نه توانسته ام خود انتخاب کنم میان جبر و انتخاب ، به سک.ن

حتی اگر قطره باشی
شعر کوتاه گویی

حتی اگر قطره باشی

حتی اگر قطره باشی   حتی اگر قطره باشی می توانی در مرداب بگندی یا بروی تا به دریا برسی   اکبر درویش    

آن چنان های آن چنانی !!
شعر

آن چنان های آن چنانی !!

  آن چنان های آن چنانی !!   لبانت را جلو بیاور با بوسه ، با من سخن بگو بگذار در سکوت و بوسه ،

به زمین نگاه کن
شعر کوتاه گویی

به زمین نگاه کن

  به زمین نگاه کن   سرت را بالا نگیر در ماه خبری نیست به زمین نگاه کن چاه های بسیار ، در راه است

اولین خیانت !
شعر کوتاه گویی

اولین خیانت !

اولین خیانت !   من برخاستم تو نشستی اولین خیانت از همین جا شروع شد !   اکبر درویش . 28 بهمن 1399    

حتی اگر خدا را خوش نیاید !!
شعر کوتاه گویی

حتی اگر خدا را خوش نیاید !!

حتی اگر خدا را خوش نیاید !!   من آدم تو حوا سیب را بگذار با هم بخوریم ! حتی اگر خدا را خوش نیاید

بهار بود می آمد
شعر

بهار بود می آمد

بهار بود می آمد   امپراطوری اش ، از ازلیت تا ابدیت بر خش و خاشاک ادامه داشت تا ماهی ها، بر خلاف جریان آب

اکنون در کنار هم هستیم
شعر کوتاه گویی

اکنون در کنار هم هستیم

اکنون در کنار هم هستیم   وسوسه ی شیطان بود یا نیرنگ خدا !؟ مهم این است اکنون در کنار هم هستیم   اکبر درویش

زمستان است !
شعر

زمستان است !

  زمستان است !   شب پره ها با هم ، گنجشگ هایی که از روی درختان ، پریده بودند کرم های شب تاب و