اطلاعات تماس
چه جبر ناباورانه ای !!
شعر کوتاه گویی

چه جبر ناباورانه ای !!

چه جبر ناباورانه ای !!   ساکن جهانی شدیم که در و دیوارهایش را به میل ما زنگ نزده بودند نه خانواده را خود انتخاب

برادرم یهودا
شعر کوتاه گویی

برادرم یهودا

برادرم یهودا   برادرم یهودا سر بر شانه ی من بگذار و شیون کن مرا ببخش مرا ببخش که باعث لعن تو تا ابد شدم

اکنون میان دو هیچ
شعر کوتاه گویی

اکنون میان دو هیچ

اکنون میان دو هیچ   اکنون میان دو هیچ خسته مایوس تن به ذلتی داده ام که اسمش را زندگی گذاشته اند !   ااکبر

من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !
شعر کوتاه گویی

من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !

من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !   جبرا به چیزی تن سپردم که نامش زندگی بود و باز جبرا به چیزی تن

در تبعید
شعر

در تبعید

در تبعید   از دست نوشته های : < در سایه ی ارتداد >   بر روی پاهای خود ، می چرخیدم می رقصیدم در

من زمستانی ام !
شعر

من زمستانی ام !

من زمستانی ام !   کدام پرنده از قفس پر کشید و آواز خواند : بهار… بهار… بهار…!؟   من زمستانی ام سرد و یخ

نمی بینیم
شعر کوتاه گویی

نمی بینیم

نمی بینیم   آن چنان کور شده ایم که دماغ هایی را که از دروغ گفتن بزرگ و بزرگ تر شده اند ، نمی بینیم

و به دریا رسید
شعر کوتاه گویی

و به دریا رسید

و به دریا رسید   بر خلاف جریان آب شنا کرد اما به دریا رسید باور نمی کنید از رود بپرسید از دریا بپرسید و

سفره ات متبرک باد
شعر کوتاه گویی

سفره ات متبرک باد

سفره ات متبرک باد   عشق عشق عشق سفره ات متبرک باد که تمام رویاهای من با تو شکل گرفت با تو کامل شد تا

خواب دیدم !!
شعر کوتاه گویی

خواب دیدم !!

خواب دیدم !!   خواب بودم خواب دیدم توهم های مترسک هایی را که به فکر اشغال جهان بودند خواب بودم خواب دیدم !!