اطلاعات تماس
هنوز دشمن هم هستیم
شعر کوتاه گویی

هنوز دشمن هم هستیم

هنوز دشمن هم هستیم   من با بانگ < دوستت دارم > گوش فلک را کر کرده ام اما دریغا هنوز ، دشمن هم هستیم

دیگر هیچ چیز نمی خواهم
شعر

دیگر هیچ چیز نمی خواهم

دیگر هیچ چیز نمی خواهم   هیچ چیز نمی خواهم تنها همین که یک روز صبح ، از خواب بیدار شوم و بشنوم یک صدا

چگونه در خانه بمانم ؟
شعر

چگونه در خانه بمانم ؟

چگونه در خانه بمانم ؟   می گویند : در خانه بمانید ” #قرنطینه_خانگی ” راست هم می گویند باید در خانه ماند تا هم

اینگونه نخواهد ماند
شعر

اینگونه نخواهد ماند

اینگونه نخواهد ماند   اینگونه نخواهد ماند جهان ما تغییر خواهد کرد روزهای تلخ وحشت تمام خواهد شد تا روزهای زیبا بر جهان حاکم شود

شک کنیم
شعر

شک کنیم

شک کنیم   آدمی زاده ی عصیان است تا شک نکند نخواهد توانست به یقین راه بگشاید شک کنیم به همه چیز اکنون که جهان

آیا علف ها گل سرخ می شوند ؟
شعر

آیا علف ها گل سرخ می شوند ؟

آیا علف ها گل سرخ می شوند ؟   خورشید ، بر سرتاسر دشت می تابید گرم روشن با تمام توان … گل سرخ ،

ما نیستیم !
شعر

ما نیستیم !

ما نیستیم !   انکار می کنیم خود را اما نه برای بازیابی برای فراموش کردن برای به نسیان سپردن ما فرزندان کدام نسلی هستیم

روز نو خواهد رسید ؟
شعر

روز نو خواهد رسید ؟

روز نو خواهد رسید ؟   وقتی روزها قطع می شود شب می شود بالابر مگر خراب شده است ؟! در کدام طبقه مانده ایم

آغوشت را باز کن
شعر

آغوشت را باز کن

آغوشت را باز کن   همخوابه می شوم با تو گیسوانت را ، به دست باد بسپار بادی که آرام از سمت مشرق می وزد

شانس برای من !
شعر

شانس برای من !

شانس برای من !   شانس ، برای من ، سگ پاسبانی بود که در خانه ی ما بسته نشده بود اینگونه بود که دزد