اطلاعات تماس
آه ای یقین گمشده !
شعر

آه ای یقین گمشده !

آه ای یقین گمشده !   شک کردم گفت به یقین می رسی رفتم رفتم و ، … رفتم اما به یقین نرسیدم که به

یک بازی اشتباه
شعر کوتاه گویی

یک بازی اشتباه

یک بازی اشتباه   یک بازی اشتباه ، و ، … کیش مات این بود سرنوشت ما !   اکبر درویش . بهمن سال1398 یک

بهار در راه است
شعر

بهار در راه است

بهار در راه است   برقص زیبای من برقص تا زمین و زمان را به رقص آوری تا خورشید و ماه را به رقص آوری

چه رویای نابی ؟
شعر کوتاه گویی

چه رویای نابی ؟

چه رویای نابی ؟   وحدت انسان ها وحدت زن و مرد چه رویای نابی !؟پ وقتی که تفرقه بر سرتاسر جهان سایه انداخته است

ایتک این دست های من
شعر کوتاه گویی

اینک این دست های من

اینک این دست های من     ارزو کنیم : صلح را آزادی را عدالت را در تمام دنیا تا دنیای زیباتری داشته باشیم اکنون

لال مونی گرفته ام !!
کوتاه گویی

لال مونی گرفته ام !!

لال مونی گرفته ام !!   چه بگویم ؟ لال مونی گرفته ام اشک در چشم و بغض در گلو …. اکبر درویش . دی

گفتنی ها کم نیست اما
شعر

گفتنی ها کم نیست اما

گفتنی ها کم نیست اما   گفتنی ها ، کم نیست اما ، چه می توان گفت وقتی گوش ها از موم پر شده است

دروغ ها را باور نکن !
شعر

دروغ ها را باور نکن !

دروغ ها را باور نکن !   باور نکن آن کس که اعتراف می کرد من نبودم سایه ای شبیه من ساخته بودند تا دروغ

الاغ ها
شعر کوتاه گویی

الاغ ها

الاغ ها   الاغ ها آن زمان خر شدند که خم شدند تا برای مشتی کاه تن به هر ذلت و مشقتی بدهند !  

جغد می خواند !
شعر

جغد می خواند !

جغد می خواند !   جغد می خواند روز انگار خیال آمدن در سر ندارد !   اکبر درویش . دی ماه سال 1398