اطلاعات تماس
کاش خدا رابین هود بود
شعر کوتاه گویی

کاش خدا رابین هود بود

کاش خدا رابین هود بود   کاش خدا رابین هود بود ثروت اغنیا را می گرفت و بین فقرا تقسیم می کرد چه روزگار زیبایی

کاش خدا زورو بود
شعر کوتاه گویی

کاش خدا زورو بود

کاش خدا زورو بود   کاش خدا زورو بود از ضعیفان در برابر قدرتمندان دفاع می کرد چقدر زندگی زیبا می شد   اکبر درویش

ناگهان خود را در زمین تنها دیدند !
شعر کوتاه گویی

ناگهان خود را در زمین تنها دیدند !

ناگهان خود را در زمین تنها دیدند !   خدا فرمان داد آدم و حوا هم را نبوسند اما لب های چنان فریبنده بود که

فریاد کشید
شعر کوتاه گویی

فریاد کشید

فریاد کشید   گفت : تو را می خواهم تا دوستم بداری چون آتش عشق را در قلب من شعله ور دید مست شد به

دیگر مرگ هم حریف من نمی شود !
شعر

دیگر مرگ هم حریف من نمی شود !

دیگر مرگ هم حریف من نمی شود !   از مرگ گذشته ام تا روئینه شده ام …   سال ها , در جسم هایی

کاش !
شعر

کاش !

کاش ! کاش فرعون نبود برده گی نبود اسارت نبود پیامبری نبود موسی هم نبود چه می گویم !؟   کاش عیسی نبود یحیی نبود

چگونه باید زندگی کرد ؟
شعر کوتاه گویی

چگونه باید زندگی کرد ؟

چگونه باید زندگی کرد ؟   وقتی تنها مرگ حق دارد با صدای بسیار بلند فریاد بکشد چگونه باید زندگی کرد !؟   اکبر درویش

دریغا دریغا
ترانه کوتاه گویی

دریغا دریغا

دریغا دریغا   برشی از یک ترانه :   کسی باورم کرد که خود پرپرم کرد دریغا دریغا زد و بی پرم کرد   اکبر

دلم غوغا به پا کرده
ترانه

دلم غوغا به پا کرده

دلم غوغا به پا کرده   برشی از یک ترانه   دل دریاییم اکنون هوای جلجتا کرده ببین مست صلیب هستم دلم غوغا به پا

یک بوسه می خواهد
شعر کوتاه گویی

یک بوسه می خواهد

یک بوسه می خواهد   یک بوسه می خواهد لب هایم تا در دلم انقلاب شود !   اکبر درویش . خرداد 1396   مرببوس