اطلاعات تماس
- 19 مرداد, 1404
حتی اگر قطره باشی
حتی اگر قطره باشی حتی اگر قطره باشی می توانی در مرداب بگندی یا بروی تا به دریا برسی اکبر درویش
آن چنان های آن چنانی !!
آن چنان های آن چنانی !! لبانت را جلو بیاور با بوسه ، با من سخن بگو بگذار در سکوت و بوسه ،
به زمین نگاه کن
به زمین نگاه کن سرت را بالا نگیر در ماه خبری نیست به زمین نگاه کن چاه های بسیار ، در راه است
اولین خیانت !
اولین خیانت ! من برخاستم تو نشستی اولین خیانت از همین جا شروع شد ! اکبر درویش . 28 بهمن 1399
حتی اگر خدا را خوش نیاید !!
حتی اگر خدا را خوش نیاید !! من آدم تو حوا سیب را بگذار با هم بخوریم ! حتی اگر خدا را خوش نیاید
بهار بود می آمد
بهار بود می آمد امپراطوری اش ، از ازلیت تا ابدیت بر خش و خاشاک ادامه داشت تا ماهی ها، بر خلاف جریان آب
اکنون در کنار هم هستیم
اکنون در کنار هم هستیم وسوسه ی شیطان بود یا نیرنگ خدا !؟ مهم این است اکنون در کنار هم هستیم اکبر درویش
زمستان است !
زمستان است ! شب پره ها با هم ، گنجشگ هایی که از روی درختان ، پریده بودند کرم های شب تاب و
سرگردان میان زمین و آسمان
سرگردان میان زمین و آسمان مادرم ، زمین پدرم ، آسمان اکنون میان زمین و آسمان سرگردان مانده ام ! اکبر درویش
شعر گفتن !!
شعر گفتن !! شعر گفتن ، جان کندن است شعر شنیدن و شعرخواندن جان پروردن ! اکبر درویش . 23 بهمن سال 1399
