اطلاعات تماس
- 14 مرداد, 1404
با رفیقان نارفیق
با رفیقان نارفیق دل من مردی و مردونگی را توی خواب هم دیگه باور نداره واسه اینه که حالا تو زندگی داره به
روزگار غریبی ست همصدا
روزگار غریبی ست همصدا روزگار غریبی ست همصدا فکر را اندیشه را ، در پس مغز پنهان باید کرد می توان گفت که
موشه تو سوراخ نمی رفت
موشه تو سوراخ نمی رفت اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر
آه چه خوابی دیدم
آه چه خوابی دیدم از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد ) آه چه خوابی دیدم خواب زیباائی بود ناب
نمی بینی ؟
نمی بینی ؟ از چه تو می پرسی که چرا غم دارم نمی بینی شوق را در دلم کم دارم بی پناه بی
قصه ی هستی من
قصه ی هستی من دفتر هستی خود باز کردم سرزمینی خشک و ویران دیدم نه ز آفتاب و گیاه حرفی بود نه که
غزل خراباتی
غزل خراباتی سگ زنجیری این زندگی لعنتی ام داِغ نفرین فلک خورده به پیشانی من تو غبار گمشده ی جاده ی دلواپسی ام
لعنت خدا بر
لعنت خدا بر می توان خود را ، به خر بودن تظاهر کرد یا چو سگ ، موس موس کنان ، توی خیابان
