اطلاعات تماس
آیا این انصاف است ؟
شعر کوتاه گویی

آیا این انصاف است ؟

آیا این انصاف است ؟   خورشید ، هر روز و هر روز تو را می بیند ماه ، مست مست هر شب تو را

خوش به حال باد
شعر کوتاه گویی

خوش به حال باد

خوش به حال باد   خوش به حال باد بی هیچ شرمی ، گونه هایت را می بوسد و من در حسرت یک بوسه ،

به دل خود گوش کن
شعر کوتاه گویی

به دل خود گوش کن

به دل خود گوش کن   فال و قال را رها کن به دل خود گوش کن دلت چه می گوید ؟ فال ها خیلی

دود از کنده بلند می شود
شعر کوتاه گویی

دود از کنده بلند می شود !

دود از کنده بلند می شود   راست می گویی پیرم از من گذشته است اما عشق پیر و جوان نمی شناسد هنوز هم دود

اما فتنه ی چشم های تو را
شعر کوتاه گویی

اما فتنه ی چشم های تو را …

اما فتنه ی چشم های تو را   فتنه ی هشتاد و هشت را ؟ نمی دانم عاقلان دانند ! اما فتنه ی چشم های

با تو زیبا شده ام
شعر کوتاه گویی

با تو زیبا شده ام !

با تو زیبا شده ام   بی تو نبودم با تو بود پیدا کردم … بی تو خواستنی نبودم اما با تو زیبا و خواستنی

نوروز آمده است
شعر کوتاه گویی

نوروز آمده است

نوروز آمده است   نوروز آمده است روز مرا با بوسه ای نو کن تا هر روز من نوروز شود ای بهار من !!  

من تو را می فهمم
شعر کوتاه گویی

من تو را می فهمم

من تو را می فهمم   دست هایت را ، در دست های من بگذار آغوش مرا خانه ی امن خود بدان من تو را

این آغاز تکامل است
شعر کوتاه گویی

این آغاز تکامل است

این آغاز تکامل است   لب هایت را ، به لب های من بسپار در آغوش من بخواب تا تمام ناگفته های مرا بشنوی این

با چشم دل نگاه کن
شعر کوتاه گویی

با چشم دل نگاه کن

با چشم دل نگاه کن   عاشق شدن ، کار دشواری نیست با چشم دل نگاه کن مرا نه با چشم ظاهر می دانم عاشق