اطلاعات تماس
مرا سخت در آغوش بگیر
شعر کوتاه گویی

مرا سخت در آغوش بگیر

مرا سخت در آغوش بگیر   پیرم ؟ آری اما با تو جوان می شوم مرا سخت در آغوش بگیر !   اکبر درویش .

مرا ببوس
شعر کوتاه گویی

مرا ببوس

مرا ببوس   مرا ببوس بهار می شود شمعدانی ها گل می دهند و عطر گل یاس ، همه جا را پر خواهد کرد مرا

عشق را می گویم
شعر کوتاه گویی

عشق را می گویم

عشق را می گویم   بارور شده است باور من از تو بگذار مبارک باشد قدم این نو رسیده عشق را می گویم !!  

مرا با عشق بپوشان
شعر کوتاه گویی

مرا با عشق بپوشان

مرا با عشق بپوشان   برهنه ام مرا با عشق بپوشان که هیچ لباس دیگر ، بر تنم زیبا نیست !   اکبر درویش .

روایت فتنه
شعر کوتاه گویی

روایت فتنه

روایت فتنه   چشمانت ، همان روایت فتنه است که هر چه می کنند ، خاموش نمی شود !   اکبر درویش . اسفند ماه

ای عزیزترین دشمن من
شعر کوتاه گویی

ای عزیزترین دشمن من !

ای عزیزترین دشمن من   هنوز هم ، تمام ترس من ، از توست ای عشق ای عزیزترین دشمن من !   اکبر درویش .

دریغا بر باد دادی
شعر کوتاه گویی

دریغا بر باد دادی

دریغا بر باد دادی   گفتم تمام می کنی نیمه ی ناتمام مرا دریغا بر باد دادی این ناتمام مرا …   اکبر درویش .

و من مانده ام
شعر کوتاه گویی

و من مانده ام !

و من مانده ام   اگر دستانت را ، به دست من داده ای پس چرا همراه من نمی آیی ؟ اگر همراه من نمی

مگر عشق به فریادم برسد
شعر کوتاه گویی

مگر عشق به فریادم برسد

مگر عشق به فریادم برسد   با هزار زبان با هزار روایت ، اگر تو را بخوانم ، سودی نخواهد داشت مگر عشق ، به

آغوشت را باز کن
شعر کوتاه گویی

آغوشت را باز کن

آغوشت را باز کن   آغوشت را باز کن من پیامبری می خواهم که مرا سخت در آغوش بگیرد که آغوشش ، امن ترین مکان