اطلاعات تماس
می خواهم تو را ببوسم
شعر کوتاه گویی

می خواهم تو را ببوسم

می خواهم تو را ببوسم   سیب کدام است گندم کدام است بهشت چیست جهنم کجاست لب هایت را جلو بیاور می خواهم تو را

می خواهم حرف بزنم
شعر کوتاه گویی

می خواهم حرف بزنم

می خواهم حرف بزنم   برای من ، یک بوسه بیاور لب های داغمه بسته ام ، می خواهد سکوت خود را بشکند افطار شده

دلت را به چه تشبیه کنم ؟
شعر کوتاه گویی

دلت را به چه تشبیه کنم ؟

دلت را به چه تشبیه کنم ؟   نامت ، بر لب های من ، زیباترین غزل طعم شیرین عسل اما دلت ، خودت بگو

عشق مقوایی نیست
شعر کوتاه گویی

عشق مقوایی نیست

عشق مقوایی نیست   یک بار دیگر ، شلیک کن مرا بکش از کشته ام پشته درست کن من باز راست می شوم از پای

در مسیر گلوله نایستید
شعر کوتاه گویی

در مسیر گلوله نایستید !

در مسیر گلوله نایستید   عشق ، اسلحه ای ست که شلیک می کند لطفا ، در مسیر گلوله ، نایستید !   اکبر درویش

تمام من بودی اما
شعر کوتاه گویی

تمام من بودی اما …

تمام من بودی اما   تمام من بودی اما ، ناتمام مرا ، به دست طوفان ها سپردی !   اکبر درویش . اسفند ماه

عشق روز و ماه و سال نمی شناسد
شعر کوتاه گویی

عشق روز و ماه و سال نمی شناسد

عشق روز و ماه و سال نمی شناسد   عشق ، روز و ماه و سال ، نمی شناسد !   تو را ، هر

ممکن شو
شعر کوتاه گویی

ممکن شو

ممکن شو   ممکن شو ای محال دنیای زیباتری خواهیم داشت !   اکبر درویش . بهمن ماه سال 1395   کاش فاصله ی بین

اکنون دارند خفه ام می کنند
شعر کوتاه گویی

اکنون دارند خفه ام می کنند !

اکنون دارند خفه ام می کنند   دست هایت را ، می خواستم نوازشم کنند اما اکنون ، دارند خفه ام می کنند   دست

تا راهگشای تو باشم
شعر کوتاه گویی

تا راهگشای تو باشم

تا راهگشای تو باشم   دیوانه ام یا عاشق !؟ فرقی نمی کند اما پیامبر نیستم تنها آمده ام تا دست های تو را بگیرم