اطلاعات تماس
سمفونی بشارت
شعر

سمفونی بشارت

  سمفونی بشارت   تا این که یکنفر از میان جمعئیت، عیسی را خواند و گفت : تو چه کسی هستی ؟ و عیسی گفت

روزگار غریبی ست همصدا
شعر

روزگار غریبی ست همصدا

  روزگار غریبی ست همصدا   روزگار غریبی ست همصدا فکر را اندیشه را ، در پس مغز پنهان باید کرد می توان گفت که

سرود عشق
ترانه

سرود عشق

  سرود عشق   پا به پای شما ای افتاده گان ای وامانده گان دست به دست شما ای لب تشنگان ای دل خستگان می

آه چه خوابی دیدم
ترانه

آه چه خوابی دیدم

آه چه خوابی دیدم   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   آه چه خوابی دیدم خواب زیباائی بود ناب

ننویس
ترانه

ننویس

  ننویس   تا میام باز بنویسم که چه ها به من گذشته که ز درد و رنج و محنت قلب خسته ام شکسته تا

در حریق خاکستری عشق
شعر

در حریق خاکستری عشق

    در حریق خاکستری عشق   ما چرا به هم پشت کردیم !؟   فردا په کس دوباره ترانه ی به هم پیوستن را

سمفونی تعمید
شعر

سمفونی تعمید

  سمفونی تعمید   داخل شدم در رود اردن در کنار دیگران دیگر منتظران همان جایی که ، یحیای تعمید دهنده ، موعظه می کرد

اما برق رفته اسیت
شعر

اما برق رفته است

    اما برق رفته است   کلید ها را ، پیدا کردیم در کنار در بود آن ها را ، روشن کردیم اما برق

من نمی دانم
شعر

من نمی دانم !

  من نمی دانم   آیا کشته شده گان این سال های اخیر ، با کشته شده گان دو میلیارد سال پیش که دانیاسورها بر

دیار ما
شعر کوتاه گویی

دیار ما

دیار ما چشم هایت را باز کن این دیار ، سالیانی ست که پریود شده است ! اکبر درویش . فروردین ماه سال ۱۴۰۲