اطلاعات تماس
در مسیر گلوله نایستید
شعر کوتاه گویی

در مسیر گلوله نایستید !

در مسیر گلوله نایستید   عشق ، اسلحه ای ست که شلیک می کند لطفا ، در مسیر گلوله ، نایستید !   اکبر درویش

تمام من بودی اما
شعر کوتاه گویی

تمام من بودی اما …

تمام من بودی اما   تمام من بودی اما ، ناتمام مرا ، به دست طوفان ها سپردی !   اکبر درویش . اسفند ماه

عشق روز و ماه و سال نمی شناسد
شعر کوتاه گویی

عشق روز و ماه و سال نمی شناسد

عشق روز و ماه و سال نمی شناسد   عشق ، روز و ماه و سال ، نمی شناسد !   تو را ، هر

اکنون دارند خفه ام می کنند
شعر کوتاه گویی

اکنون دارند خفه ام می کنند !

اکنون دارند خفه ام می کنند   دست هایت را ، می خواستم نوازشم کنند اما اکنون ، دارند خفه ام می کنند   دست

تا راهگشای تو باشم
شعر کوتاه گویی

تا راهگشای تو باشم

تا راهگشای تو باشم   دیوانه ام یا عاشق !؟ فرقی نمی کند اما پیامبر نیستم تنها آمده ام تا دست های تو را بگیرم

میان رفتن و ماندن
شعر کوتاه گویی

میان رفتن و ماندن

میان رفتن و ماندن   نه می گذاری بروم نه با من می مانی میان رفتن و ماندن ، یک بهت خاموش مرا احاطه کرده

عشق ؟
شعر کوتاه گویی

عشق ؟

عشق ؟   عشق ، گردابی ست که فرو می کشد تا غرق کند !   عشق ، ناجی نمی شود قاتل شده است !

تا در آغوش تو بخوابم
شعر کوتاه گویی

تا در آغوش تو بخوابم

تا در آغوش تو بخوابم   اگر کفر است ، باشد !   من ، خدا را رها کرده ام تا در آغوش تو بخوابم

باز هم سیب بخور
شعر کوتاه گویی

باز هم سیب بخور

باز هم سیب بخور   اگر تو سیب را نمی خوردی من چگونه می توانستم تو را سخت در آغوش بگیرم و لب هایت را

حسودیم می شود
شعر کوتاه گویی

حسودیم می شود

حسودیم می شود   حسودیم می شود حتی به سایه ی تو حتی به خود تو که این همه با تو است و من ،