اطلاعات تماس
همراه نبودیم !
شعر کوتاه گویی

همراه نبودیم !

همراه نبودیم !     ما ، همدردها ، همراه نبودیم که دچار مصیبت شدیم ! اکبر درویش   اگر تمایل دارید و شعرهای مرا

تحریف شده است !
شعر

تحریف شده است !

  تحریف شده است   تحریف شده است نه دیروز نه امروز که همیشه تاریخ را می گویم و ما عادت کرده ایم که باور

نقاب های ما
شعر کوتاه گویی

نقاب های ما

نقاب های ما   ….. تا نقاب های مان دنیای ما را ، فرا گرفت !   اکبر درویش . 15 اسفند 1399 و ما

چه رنج غریبانه ای ؟
شعر کوتاه گویی

چه رنج غریبانه ای!؟

چه رنج غریبانه ای!؟   در میان زندگی ما مرده ایم چه رنج غریبانه ای!؟   اکبر درویش   به راستی ما زندگی می کنیم

زیارت دریا
شعر کوتاه گویی

زیارت دریا

زیارت دریا   قطره ای هستم جاری در نهر اما می روم تا دریا را زیارت کنم !   اکبر درویش     برویم و

دل من !
شعر کوتاه گویی

دل من !

دل من !   اندازه ی دریاست دل من از بهر آن ، قفس نسازید !   اکبر درویش     دل من دوستدار عشق

به سکون وصل شده ام !
شعر کوتاه گویی

به سکون وصل شده ام‌ !

به سکون وصل شده ام !   نه پذیرش جبر را دارم نه توانسته ام خود انتخاب کنم میان جبر و انتخاب ، به سک.ن

حتی اگر قطره باشی
شعر کوتاه گویی

حتی اگر قطره باشی

حتی اگر قطره باشی   حتی اگر قطره باشی می توانی در مرداب بگندی یا بروی تا به دریا برسی   اکبر درویش    

به زمین نگاه کن
شعر کوتاه گویی

به زمین نگاه کن

  به زمین نگاه کن   سرت را بالا نگیر در ماه خبری نیست به زمین نگاه کن چاه های بسیار ، در راه است

اولین خیانت !
شعر کوتاه گویی

اولین خیانت !

اولین خیانت !   من برخاستم تو نشستی اولین خیانت از همین جا شروع شد !   اکبر درویش . 28 بهمن 1399