اطلاعات تماس
چه جبر ناباورانه ای !!
شعر کوتاه گویی

چه جبر ناباورانه ای !!

چه جبر ناباورانه ای !!   ساکن جهانی شدیم که در و دیوارهایش را به میل ما زنگ نزده بودند نه خانواده را خود انتخاب

اکنون میان دو هیچ
شعر کوتاه گویی

اکنون میان دو هیچ

اکنون میان دو هیچ   اکنون میان دو هیچ خسته مایوس تن به ذلتی داده ام که اسمش را زندگی گذاشته اند !   ااکبر

نمی بینیم
شعر کوتاه گویی

نمی بینیم

نمی بینیم   آن چنان کور شده ایم که دماغ هایی را که از دروغ گفتن بزرگ و بزرگ تر شده اند ، نمی بینیم

خواب دیدم !!
شعر کوتاه گویی

خواب دیدم !!

خواب دیدم !!   خواب بودم خواب دیدم توهم های مترسک هایی را که به فکر اشغال جهان بودند خواب بودم خواب دیدم !!  

که ما هر روز مصلوب می شویم !
شعر کوتاه گویی

که ما هر روز مصلوب می شویم !!

که ما هر روز مصلوب می شویم !!   عیسای ناصری ، به کدامین جرم تو را به صلیب کشیدند که ما ، هر روز

شعله ور شیم
شعر کوتاه گویی

شعله ور شیم

شعله ور شیم   شعله ور شیم تا بسوزانیم این زمستانی را ، که انگار خیال تمام شدن ندارد !   تا بهار ، چند

در هجوم طاعون
شعر کوتاه گویی

در هجوم طاعون

  در هجوم طاعون   استمنای مغزهای زنگ زده در هجوم طاعون و فصل های همه مطرود … درختان ایستاده ، بر خاک می افتند

چقدر لوث شده است
شعر کوتاه گویی

چقدر لوث شده است

چقدر لوث شده !       عشق را می گویم که چقدر لوث شده است و دوست داشتن مفهوم خود را از دست داده

در افول
شعر کوتاه گویی

در افول

در افول   باکره گی ، رویای نابی بود که به افول پیوست گزمه ها ، شهر را ، به آتش و خون کشانده اند

نقش زنده ها را بازی می کنیم !
شعر کوتاه گویی

نقش زنده ها را بازی می کنیم !

نقش زنده ها را بازی می کنیم !   مرده ایم اما چه زیبا ، نقش زنده ها را بازی می کنیم ! جایزه اسکار