اطلاعات تماس
- 15 مرداد, 1404
صبور باشید
صبور باشید صبور باشید صبور باشید این طفل نوپا ، اکنون راه رفتن را ، می خواهد تجربه کند باید بارها زمین بخورد
وسوسه شد
وسوسه شد وسوسه شد آسمان برف بارید برف بارید برف بارید چون ، موی زیبای دختران را دید ! اکبر درویش .
امان از …
امان از .. امبان از درد خاموشی فراموشی … فراموشی … !! امان از شور خواستن ها ولی اما بر نخواستن ها
چقدر باید پرداخت ؟
چقدر باید پرداخت ؟ همچنان محکم و پابرجا ، ایستاده بودند تابلوهای ورود ممنوع ! آیا هیچ سونامی ، زمین و زمان را تکان
من فراموش نکرده ام
من فراموش نکرده ام پنجره ها ، بسته شد آیا وقتی که پرده های ضخیم ، در وحشیانه ترین هجوم ، گرفتند روشنی را
ما زنده ایم هنوز …
ما زنده ایم هنوز استوار مقاوم چون کوه … خروشان بی کران همانند دریا … روشن سوزان مانند خورشید … ما زنده ایم هنوز
ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم …
ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم زمستان است چه زمستان دهشتناکی اما دیری نخواهد پائید که تمام خواهد شد برف ها آب می
عجب روزگاری
عجب روزگاری چقدر این روزا دل ها قصه دارن هزاران قصه ی پر غصه دارن غم و ماتم نشسته تو دلامون فراموش کرده ایم
گریه وانه !
گریه وانه ! حالتون خوبه ؟ _ نه ! حال خوب ، سیری چند !؟ کجا می شود پیدا ، حال خوب ؟ وقتی
