اطلاعات تماس
من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !
شعر کوتاه گویی

من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !

من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !   جبرا به چیزی تن سپردم که نامش زندگی بود و باز جبرا به چیزی تن

در تبعید
شعر

در تبعید

در تبعید   از دست نوشته های : < در سایه ی ارتداد >   بر روی پاهای خود ، می چرخیدم می رقصیدم در

من زمستانی ام !
شعر

من زمستانی ام !

من زمستانی ام !   کدام پرنده از قفس پر کشید و آواز خواند : بهار… بهار… بهار…!؟   من زمستانی ام سرد و یخ

نمی بینیم
شعر کوتاه گویی

نمی بینیم

نمی بینیم   آن چنان کور شده ایم که دماغ هایی را که از دروغ گفتن بزرگ و بزرگ تر شده اند ، نمی بینیم

و به دریا رسید
شعر کوتاه گویی

و به دریا رسید

و به دریا رسید   بر خلاف جریان آب شنا کرد اما به دریا رسید باور نمی کنید از رود بپرسید از دریا بپرسید و

سفره ات متبرک باد
شعر کوتاه گویی

سفره ات متبرک باد

سفره ات متبرک باد   عشق عشق عشق سفره ات متبرک باد که تمام رویاهای من با تو شکل گرفت با تو کامل شد تا

خواب دیدم !!
شعر کوتاه گویی

خواب دیدم !!

خواب دیدم !!   خواب بودم خواب دیدم توهم های مترسک هایی را که به فکر اشغال جهان بودند خواب بودم خواب دیدم !!  

هنوز مانده بود !
شعر

هنوز مانده بود !

هنوز مانده بود !   بکارت کدام رویا ، دریده شد که اسب های چوبی سواران را بر زمین زدند و شیپورچی ها ، فرمان

که ما هر روز مصلوب می شویم !
شعر کوتاه گویی

که ما هر روز مصلوب می شویم !!

که ما هر روز مصلوب می شویم !!   عیسای ناصری ، به کدامین جرم تو را به صلیب کشیدند که ما ، هر روز

مترسک ها به جای منجی ها
شعر کوتاه گویی

مترسک ها به جای منجی ها

مترسک ها به جای منجی ها   کارستان های ما بی کار ماند و بارستان های ما ، بی بار … اکنون مترسک ها در