اطلاعات تماس
و خفقان بر جهان حکمفرما شد
شعر کوتاه گویی

و خفقان بر جهان حکمفرما شد!

و خفقان بر جهان حکمفرما شد !     چه بسیار گفتند چه بسیار گفتیم اما او گفت : خاموش و خفقان ، بر جهان

اتفاق تلخ
شعر کوتاه گویی

اتفاق تلخ

اتفاق تلخ   جنگ را ، جانشین صلح کردیم و نفرت را به جای عشق ، در سینه پرورش دادیم این گونه بود که آتش

همراه نبودیم !
شعر کوتاه گویی

همراه نبودیم !

همراه نبودیم !     ما ، همدردها ، همراه نبودیم که دچار مصیبت شدیم ! اکبر درویش   اگر تمایل دارید و شعرهای مرا

تحریف شده است !
شعر

تحریف شده است !

  تحریف شده است   تحریف شده است نه دیروز نه امروز که همیشه تاریخ را می گویم و ما عادت کرده ایم که باور

قرصی پیر
شعر

قرصی پیر

قرصی پیر قرصی پیر ، از کوچه گذشت تا ، به خیابان رسید نگاهی به اطراف انداخت نگاهش به خیابان غرق در کثافت ، و

چه رنج غریبانه ای ؟
شعر کوتاه گویی

چه رنج غریبانه ای!؟

چه رنج غریبانه ای!؟   در میان زندگی ما مرده ایم چه رنج غریبانه ای!؟   اکبر درویش   به راستی ما زندگی می کنیم

به باغ می اندیشم !!
شعر

به باغ می اندیشم !!

به باغ می اندیشم !! در باغ نیستم نه درختی نه گلی نه حتی سبزه ای هر چقدر هم که با بزک ، بخواهند این

گم شد !!
شعر کوتاه گویی

گم شد !!

گم شد !!   گم شد ترانه های عاشقانه ام وقتی صدای شلیک مسلسل ها در فضا پیچید !   اکبر درویش     همیشه

زیارت دریا
شعر کوتاه گویی

زیارت دریا

زیارت دریا   قطره ای هستم جاری در نهر اما می روم تا دریا را زیارت کنم !   اکبر درویش     برویم و

دل من !
شعر کوتاه گویی

دل من !

دل من !   اندازه ی دریاست دل من از بهر آن ، قفس نسازید !   اکبر درویش     دل من دوستدار عشق