اطلاعات تماس

 

روی باد راه می روم

 

اما 

هنوز 

روی باد راه می روم

با این که 

سخت چسبیده ام

سینه های زندگی را 

با دست های همه خواهش تمنا
مانند کودکی
که سینه ی مادرش را
با ولع خاصی می بلعد
و هر چه می مکد
سیراب نمی شود 

دست هایم ,
جستجو می کند
نوازش های پنهانی را …

لب هایم ,
آرزو می کند
بوسه های مهربانی را …

و اما ,
نگاهم ,
بر دور دست ها ,
خیره
اسیر دست یک شب تاریک
که انگار هیچ گاه ,
در کوچه های سحرگاهش ,
خورشید طلوع نمی کند

همه ی زندگی ام ,
آرزوست
و افتادن
در گرداب خواستن ها
و دیدن عجز نتوانستن ها …

نه درونم سیر است
و نه بیرونم ,
از هوای پاک ,
استشمام آزادی را ,
تجربه می کند

اما ,
هنوز ,
روی باد راه می روم
با این که ,
سخت چسبیده ام
سینه های زندگی را
و دهانم بسته است
و چشم هایم بسته است
و قفلی به بزرگی ی دریاهای دنیا ,
به آرزوهای من زده اند …

اکبر درویش . زمستانی های سال 1391

روی باد راه می روم

 

 

روی باد راه می روم !

این شعر در تاریخ زمستانی های سال 1391 توسط اکبر درویشسروده شده و امیدواریم مورد توجه دوستان قرار گیرد در قسمت پایین میتوانید نظرات خود را با ما در میان بگذارید!

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می تیوانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *