شعر من
شعر من ,
نه شعر سپید است
نه شعر سیاه …
شعر من ,
نه شعر نو است
نه شعر کهن …
شعر من ,
شعر زلال است
مانند چشمه ای جوشان …
شعر در من ,
جاری می شود
می توانی عمق آن را به بینی
می توانی از آن بنوشی
عطش تو را سیراب خواهد کرد
اگر چه باز ,
تشنه می شوی
می توانی خود را در آن به بینی
چون آئینه ای
می توانی تنی به آب بزنی
خیس شوی
آبی شوی…
قطره های شعر من ,
همه قطره هایی هستند
که میل دیدن دریا ,
غوغایی در درونشان به پا کرده است
شاید ,
گاهی به مرداب می رسند
گاهی گرداب می شوند
و یا در کویری خشک ,
بوته ی کوچکی را سیراب می کنند
اما ,
در آوازهای قبیله ی شان ,
دریا را با صدای بلند آواز می کنند .
شعر من ,
آواز شاد پسربچه هایی است
که در کوچه های بلوغ ,
تجربه ی اولین عاشق شدن را ,
نقاشی می کنند .
شعر من ,
فریاد همصدایی یارانی است ,
که در جستجوی آزادی ,
تشنه ی عدالت ,
به جهانی می اندیشند
خالی از بیداد و استبداد …
شعر من ,
قصه ی اندوهبار عیسی و صلیب
رنج ناشناخته ی دانو بر روی تل آتش
لحظه ی بردباری حلاج بر دار
و شمع آجین شدن عین القضات است .
شعر من ,
زجه ی عمیق کودک گرسنه ای ست
که درد نان دارد
و اندوه بیکران دخترکی ,
که تنها مانده است …
شعر من ,
ستایشگر زیباترین نگاه های عمیق
و تحسین گر لبخندهای ناب مهربانی ست
که مرا به شگفت می آورد
شعر من ,
داستان درد مردمی ست ,
که دربند جهالت ,
در میان یاس و امید ,
جهان بی تبعیض را سرود می خوانند
و حماسه ای ست
که از آزادی می گوید .
شعر من ,
قصه ی آن رودی ست ,
که به دریا می پیوندد .
شعر من ,
شعر من است
شعر تو است
و شعر ما …
که به جهانی بی کینه می اندیشیم .
اکبر درویش . سوم دی ماه سال 1391
معرفی کوتاه شعر من
شعر من از اکبر درویش
2 نظرات